سفر به زابل: همنفس با بادهای ۱۲۰ روزه در گهواره اساطیر
پیش از بستن کولهپشتی، وقتی مقصد را به زبان میآوردم، اغلب با سکوتی آمیخته به تعجب روبرو میشدم: “زابل؟ آنجا چه چیزی برای دیدن دارد جز خاک و باد؟” این سوال، که از دل یک تصویر رسانهای کلیشهای و شاید کمی بیرحمانه برمیخاست، خود به بزرگترین انگیزهی من برای این سفر تبدیل شد. میخواستم به سرزمینی بروم که نامش با بادهای افسانهای ۱۲۰ روزه و پهلوانان شاهنامه گره خورده است؛ سرزمینی که نه برای تفریح، که برای مکاشفه باید به آن سفر کرد. زابل و دشت سیستان، دعوتی است به یک سفر در زمان؛ سفری به اعماق تاریخ، اسطوره و استقامت انسانی در برابر طبیعتی که هم میبخشد و هم بیرحمانه میستاند.
این وبلاگ، روایت سفر من به قلب سیستان است؛ جایی که باد، فرمانروای بلامنازع است و در همهمهی بیپایانش، داستانهایی از پنج هزار سال تمدن را زمزمه میکند.
بخش اول: اولین برخورد؛ جایی که باد، فرمانرواست
فرود در فرودگاه زابل، خود یک تجربهی منحصربهفرد است. پیش از آنکه چرخهای هواپیما زمین را لمس کند، از پنجره میتوان دشتی بیکران و یکدست را دید که در هالهای از غبار طلاییرنگ فرو رفته است. اما مواجههی اصلی پس از خروج از هواپیما رخ میدهد. اینجا باد فقط یک پدیدهی جوی نیست؛ یک موجودیت زنده، یک حضور فیزیکی و دائمی است. بادی که صورت را مینوازد و گاهی سیلی میزند، در گوشها میپیچد و شنهای ریز را با خود حمل میکند. این همان “بادهای ۱۲۰ روزه” معروف است که از اواخر بهار تا اوایل پاییز، بیوقفه از شمال به جنوب میوزد.
این باد، شخصیت اصلی داستان سیستان است. اوست که در طول قرنها، چشمانداز را شکل داده، معماری را تعریف کرده و روحیهی مردم را صیقل داده است. در ابتدا شاید آزاردهنده به نظر برسد، اما به تدریج به آن عادت میکنید و میفهمید که این باد، ضربان قلب این سرزمین است.
بخش دوم: شهر سوخته؛ پنج هزار سال تمدن زیر غبار زمان
سفر در تاریخ سیستان را از مشهورترین نگین آن آغاز کردم: شهر سوخته. این محوطهی باستانی که در فهرست میراث جهانی یونسکو نیز به ثبت رسیده، تنها مجموعهای از خرابهها و دیوارهای گلی نیست؛ بلکه کپسول زمانی است که یکی از پیشرفتهترین جوامع عصر برنز را در خود حفظ کرده است. قدم زدن در میان تپههای خاموش شهر سوخته، قدم زدن بر روی خیابانها و خانههایی است که پنج هزار سال پیش، مملو از زندگی، صنعت و هنر بودهاند.
شگفتیهای شهر سوخته بیپایان است و هر کدام، پنجرهای نو به درک ما از تاریخ تمدن میگشاید:
- اولین انیمیشن جهان: یکی از مشهورترین یافتههای این شهر، جامی سفالی است که بر روی آن، تصویر یک بز در پنج حرکت متوالی نقاشی شده است. با چرخاندن جام، تصویری متحرک از پرش بز به سمت یک درخت و خوردن برگ آن جان میگیرد؛ یک ایدهی خلاقانه که هزاران سال پیش از اختراع سینما، در ذهن هنرمندی سیستانی جوانه زده بود.
- پیشرفت در صنعت و تجارت: وجود کارگاههای متعدد صنعتی برای ساخت ابزارهای سنگی، پارچهبافی، جواهرسازی و فلزکاری، و همچنین کشف مهرهها و اشیایی از مناطقی دوردست مانند دره سند و آسیای میانه، گواهی بر یک شبکهی تجاری گسترده و یک جامعهی صنعتی و سازمانیافته است.
- قدیمیترین چشم مصنوعی جهان: کشف اسکلت زنی ۴۸۰۰ ساله که یک چشم مصنوعی بسیار دقیق ساخته شده از قیر طبیعی و طلا در حدقهی چشم چپ او قرار داشت، جهان باستانشناسی را شگفتزده کرد. این یافته نه تنها نشاندهندهی مهارت بالای پزشکان آن دوره، بلکه گواهی بر جایگاه اجتماعی والای این زن بود.
- جراحی مغز: کشف جمجمهای که بر روی آن آثار یک عمل جراحی پیچیدهی مغز دیده میشود و بیمار پس از آن برای مدتی به زندگی ادامه داده، نشان از دانش پزشکی حیرتانگیز ساکنان این شهر دارد.
شهر سوخته شهری بدون سلاح و برج و باروی دفاعی بود؛ شهری که به نظر میرسد صلح و تجارت، اساس آن را تشکیل میداده است. سکوت امروز این شهر، فریادی رسا از عظمتی است که روزگاری در این دشت پهناور برپا بوده و باد، قرنهاست که نگهبان وفادار اسرار آن است.
بخش سوم: کوه خواجه؛ جزیره تقدس در قلب هامون
در میانهی دشت صاف سیستان، یک توده سنگ بازالت سیاه به طرز شگفتانگیزی سر برافراشته است: کوه خواجه یا کوه اوشیدا. این کوه که در زمان پرآبی دریاچه هامون، همچون جزیرهای در میان آب قرار داشته، یکی از مقدسترین مکانها در ادیان زرتشتی، مسیحی و اسلام به شمار میرود.
صعود از کوه خواجه، یک تجربهی معنوی است. هر قدم که بالاتر میروی، چشمانداز وسیعتری از دشت در زیر پایت گسترده میشود. در بالای کوه، مجموعهای از آثار تاریخی از دورههای مختلف، از اشکانیان و ساسانیان گرفته تا دوران اسلامی، وجود دارد. کاخها، آتشکدهها و قلعههای باستانی که بر سینه این کوه نشستهاند، گویی از دل اساطیر بیرون آمدهاند. در باور زرتشتیان، این کوه محل ظهور سوشیانت، منجی آخرالزمان است و همین امر هالهای از تقدس را بر آن افکنده است.
ایستادن بر فراز کوه خواجه و نگریستن به بستر خشکیدهی دریاچه هامون، حسی دوگانه از شکوه و اندوه را به همراه دارد. از یک سو، عظمت تاریخ و اسطورهای که در این نقطه به هم پیوند خوردهاند و از سوی دیگر، حسرت آبی که روزی تا پای این کوه میرسیده و حالا جای خود را به دشتی از نمک و خاک داده است.
بخش چهارم: آسبادها؛ رقص مهندسی و طبیعت
اگر بادهای ۱۲۰ روزه، چالش بزرگ طبیعت برای مردمان سیستان بوده، آسبادها (آسیابهای بادی) پاسخ هوشمندانه و خلاقانه انسان به این چالش است. در نزدیکی منطقه حوضدار و در روستاهای قدیمی، میتوان بقایای این سازههای شگفتانگیز را دید. این آسیابها که قدمتشان به صدها سال پیش بازمیگردد، برخلاف آسیابهای بادی هلندی، دارای محور عمودی هستند و طراحی آنها به طور ویژه برای مهار قدرت بادهای یکسویه و شدید سیستان تکامل یافته است.
دیدن این سازههای خشتی که روزگاری با نیروی باد میچرخیدند و گندم را به آرد تبدیل میکردند، درسی از هماهنگی انسان و طبیعت است. مردم سیستان به جای مبارزه با باد، آن را به خدمت گرفتند و از نیروی سرکش آن برای بقا و معیشت خود استفاده کردند. آسبادها نماد نبوغ مهندسی ایرانی و گواهی بر این حقیقت هستند که محدودیتها میتوانند مادر خلاقیت باشند. این سازهها، معماری پایدار در خالصترین شکل آن هستند؛ یک رقص هنرمندانه میان خشت و باد.
بخش پنجم: دریاچه هامون؛ روایتی از آب و عطش
نمیتوان از سیستان گفت و از هامون نگفت. این دریاچه که زمانی هفتمین تالاب بینالمللی جهان بود و منبع حیات، برکت و سرسبزی برای کل منطقه به شمار میرفت، امروز به بستری خشک و ترکخورده تبدیل شده است. داستان هامون، روایتی تلخ از تغییرات اقلیمی، مدیریت نادرست منابع آب و تأثیرات ژئوپلیتیک است.
با این حال، حتی در این خشکی، روح هامون زنده است. قایقهای به گل نشستهای که در بستر خشکیده پراکندهاند، یادآور روزهایی هستند که صیادان تورهای خود را در این آبها پهن میکردند. نیزارهایی که هنوز در برخی نقاط به سختی مقاومت میکنند، گواهی بر حیات مقاومی هستند که در انتظار جرعهای آب است. هامون برای مردم سیستان فقط یک دریاچه نیست؛ بخشی از هویت فرهنگی و تاریخی آنهاست. در اساطیر ایران، این دریاچه با زایش زرتشت و رویدادهای کیانی پیوند خورده است. امروز، هامونِ تشنه، آینهای از چالشهای زیستمحیطی معاصر و نمادی از امید مردم منطقه برای بازگشت دوبارهی آب و زندگی است.
نتیجهگیری: زابل، سفری به درون
در این سرزمین، شما یاد میگیرید که به صدای باد گوش دهید و داستانهایی را بشنوید که در میان ذرات شن بازگو میشوند. یاد میگیرید که استقامت و مهماننوازی را در چهرهی مردمی ببینید که با وجود تمام سختیها، با لبخندی گرم و سفرهای گشاده از شما استقبال میکنند. اینجا، در گهوارهی تمدن رستم و شهر سوخته، درک میکنید که شکوه، لزوماً در بناهای سر به فلک کشیده نیست، بلکه در نبوغی نهفته است که از دل سختترین شرایط، راهی برای زندگی میآفریند.
سفر به زابل، یک سفر توریستی معمول نیست. اینجا خبری از هتلهای لوکس، رستورانهای آنچنانی یا مراکز خرید پر زرق و برق نیست. زابل، مقصدی برای روحهای کنجکاو، عاشقان تاریخ و کسانی است که به دنبال درک عمیقتری از پیوند انسان، اسطوره و طبیعت هستند.
زابل را باید با چشم دل دید و با تمام وجود حس کرد. اینجا جایی است که پس از بازگشت، بخشی از روح شما برای همیشه در میان تپههای شهر سوخته، بر فراز کوه خواجه و در همهمهی ابدی بادهای ۱۲۰ روزهاش باقی خواهد ماند.










